بسم الله/ هو المصوّر
عکس.ن: در مطلب قبل گفتم که بعد از سفر به کاشان، صله ارحام و دیدار والدین، شهدا منو خواستند؛ این بار از اون خواستنها بود… روزهای گرم و شبهای سرد را در این نوروز مُصفّا در رملهای “فکّه” گذراندن و میهمان شهیدان بودن! شهدا یه جور دیگه میخواستنم، نمیدونم چه موقعی دلم رو توی فکه جا گذاشتم، اما از اون سال تاحالا هربار برای دیدن دل جامونده و بارون زده ام لحظه شماری میکنم تا شهدا دوباره منو صدا کنن، دوباره این بیچاره رو راه بدن!
بله فکه رفتم ولی اینبار نه برای عکاسی، نه برای خادمی زائرین شهداء، بلکه برای یک کار فرهنگی کوچک به فکه دعوت شدم… شاید نه لیاقتشو داشتم که از حال و هوای بهاری و شهدایی فکه به خوبی عکاسی کنم و نه لیاقت کفش جفت کنی زائرین رو … اما به هرحال دقایق اول ورودم به فکه چند فریمی گرفتم و دوربین خاموش شد و رفت داخل کوله پُشتی تا دو شب آخر که سه پایه رو کاشتم و با دکلانشور، چندعکسی بیاد ستارههای شهید، از آسمانِ پُرستاره شبهایِ فکه و حرکت ستارههاش گرفتم.
Canon EOS 1D Mk II N EF 17-35@17mm 2700s f14 ISO 100
پ.ن: بعد از پذیرفتن دعوت یکی از دوستان، برای عرضه و فروش کتب برگزیده دفاع مقدس در ورودی مقتل الشهدای فکه، روزها و شبهایی را گذراندم که به یادماندنی شد؛ اتفاقات و حوادثی شبیه به معجزه، دیدار دوستان فعال فضای مجازی و فروش کتابهایی که امام خامنه ای، مطالعه آنها را سفارش و یا در حاشیه تقریظ نمودند، آنهم نصف قیمت… ترغیب زائرین به خریداری و مطالعه کتابهای: “نورالدین پسر ایران”، “پایی که جا ماند”، “بابانظر”، “خاکهای نرم کوشک”، “دا”، “سیزده سالهها” “نسیم سبز خاطرهها” و …
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]